خدا ایمان را واجب کرد براى پاکى از شرک ورزیدن ، و نماز را براى پرهیز از خود بزرگ دیدن ، و زکات را تا موجب رسیدن روزى شود ، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد ، و حج را براى نزدیک شدن دینداران ، و جهاد را براى ارجمندى اسلام و مسلمانان ، و امر به معروف را براى اصلاح کار همگان ، و نهى از منکر را براى بازداشتن بیخردان ، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و فراوان شدن شمار آنان ، و قصاص را تا خون ریخته نشود ، و برپا داشتن حد را تا آنچه حرام است بزرگ نماید ، و ترک میخوارگى را تا خرد برجاى ماند ، و دورى از دزدى را تا پاکدامنى از دست نشود ، و زنا را وانهادن تا نسب نیالاید ، و غلامبارگى را ترک کردن تا نژاد فراوان گردد ، و گواهى دادنها را بر حقوق واجب فرمود تا حقوق انکار شده استیفا شود ، و دروغ نگفتن را ، تا راستگویى حرمت یابد ، و سلام کردن را تا از ترس ایمنى آرد ، و امامت را تا نظام امت پایدار باشد ، و فرمانبردارى را تا امام در دیده‏ها بزرگ نماید . [نهج البلاغه]
خانه | مدیریت | ایمیل من | شناسنامه| پارسی یار
عشق برفی
  • کل بازدیدها: 3644 بازدید
  • بازدید امروز: 3 بازدید
  • موضوعات


  • لوگوی من



  • جستجو در وبلاگ


  • اشتراک در وبلاگ


     
  • دوستان من


  • آرشیو


  • مشاهده اوقات شرعی


  • وضعیت من در یاهو


    یــــاهـو
  • موسیقی وبلاگ


    کیوان فهیم ( 84/12/3 ساعت 7:10 ع )
     

    دیشب:

    بادی سهمگین.تک برگ باقیمانده درختان را کند و چه بی رحمانه مرتکب این عمل شد

    دیشب:

    ماه صورت پنهان خود را برایم نمایان ساخت.وچقدر هراس انگیزبود این نیمه پنهان شد

    دیشب:

    با یک وزش دفتر هزاربرگ دلم چه راحت پاره گشت وچه راحت سطر به سطر آرزویم زنگ غربت گرفت

    دیشب:

    باز زندگی اشک را بر آتش درونم فرو ریخت وآن را وسیله ای برای خالی کردن کاسه بغضم نمود

    دیشب:

    دوباره قلم به شکوه برداشتم و پلکهایم راشستم که دیگر نخواهد ناپاکیهارا ببیند

    دیشب:

    زمین دوباره در مقابل خورشید زندگیم قرار گرفت.واین بار کسوف چه مضرراتی که بر من واردکرد

    دیشب:

    قایق کوچک ارزوهایم را دریاچه بی رحمانه در خودکشید.وکاغذمچاله شده ای را بسویم پرتاب کرد

    دیشب:

    موج چه وحشیانه سیلی برگونه امیدم نواخت وکبودی این سیلی تا دلم نفوذکرد

    دیشب:

    کدامین دست زنجیر ارزوهایم را گست وشبنم را دوباره تارو نمناک کرد

    دیشب:

    که بودانکه ناخودای کشتیم راربود و مرا درمیان امواج خوروشان با کشتی شکسته وانهاد

    دیشب:

    گلهای قالی چگونه مرا به تمسخر گرفتند درحالی که ازاشوب درونم اگاه بودند

    دیشب:

    چه کسی بود آن بدنظری که ارامش ساحلم راچشم زد وطوفان روانه وجودم کرد

    دیشب:

    کدامین قلم فرسوده ورقه سفید امیدم را خط زد وسیاه وخط خطی کرد

    هرگز هرگز:

    نخواهم بخشید کسی را که مرا چشمان مرا دل من را بیازارد و امید ارزوهایم از من بگیرد


  • نظرات دیگران ( )

  • کیوان فهیم ( 84/11/30 ساعت 1:9 ع )

    ای کاش

    ای کاش:

    سروحیاطمان قامت خم می کردتاهرگز منشاغم قرارنمیگرفت

    ای کاش:

    واژه حقیقت انقدر با لبها اشنا بودکه برای ادای ان نیازی به شهامت نبود

    ای کاش:

    پروانه گریه های شمع را باور میکرد وبا بالهای رنگیش اشک اوراپاک مینمود

    ای کاش:

    شب تاریک قدر ستاره را می دانست تا هرگزبضچه اسمان خالی از ستاره نمی شد

    ای کاش:

    دل اسمان حرف کویری را میفهمیدوصوتی هرچند کوتاه به حال لو میگریست

    ای کاش:

    فریادها انقدر سکوت را باور می کردند که نخواهند بر حریم دلنشین تجاوزکنند

    ای کاش:

    کین وعاطفه مهربانتراز این با هم رفتار می کردند و هرگز دل همدیگرو نمی شکستند


  • نظرات دیگران ( )

  • کیوان فهیم ( 84/11/4 ساعت 8:48 ع )

    سلام به همه عزیزان خوبم میخوام از این به بعد در خدمت شما

     باشم  با موضوها و مقاله های جدید

    با تشکر:کیوان فهیم


  • نظرات دیگران ( )

  • Nosrati multi media learning